آروینآروین، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 5 روز سن داره
آریاناآریانا، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه سن داره

خاطرات آروین حیدری مدلینگ دو ساله

حسادت شیرین بچه گانه

چند روز پیش رفته بودم مهد کودک معمولا موقع برگشت از مهد، بچه ها تو حیاط مهد نیم ساعت یا یک ساعت با وسایل بازی و سرسره و تاب  و..مشغولند تو این فاصله بچه هایی که با آژانس بر میگردند معمولا خودشون باید کفشهاشون رو بپوشند و با راننده آژانس برند اون روز همونطور که منتظر بچه هام بودم که داشتند تو حیاط مهد بازی میکردند دیدم دو تا بچه اومدند و میخوان کفشهاشون رو بپوشند اما نمی تونند من خم شدم و کفش دختر کوچولوهایی که به نظر می اومد از دختر من یکی دو سال بزرگتر بودند رو پاشون کردم تو همین حین دیدم که آریانا از چرخ فلک پایین اومده و با تعجب به دختر کوچولویی که دستشو روی شونه من گذاشته بود تا من کفششو پاش کنم نگاه میکرد بعد  روشو کرد به اونا...
30 دی 1396

اینم شعر خوندن بچه های دهه ی نودی

دخترم 22 ماهشه جدیدا داره شعرها رو حفظ میکنه و گاهی وقتا که داره بازی میکنه با خودش تکرار میکنه دیروز داشت با اسباب بازیهاش بازی میکرد حس کردم داره باخودش یه شعر و با صدای آروم میخونه نزدیکتر شدم بشنوم چی میگه دیدم داره میگه تاب تاب عباسی خدا منو نندازی اگه میخوای بندازی مامان بابامو بندازی!!!!!!! ...
6 آذر 1395

دارم آب 5 تومنی می ریزم!!!!!!!

جمعه پیش من به اتفاق همسرم با دختر 22 ماهم رفته بودیم خرید اما کمی زود رسیدیم و هنوز فروشگاه مورد نظر باز نشده بود تو ماشین نشسته بودیم که آریانا شروع کرد به زدن برف پاک کن همسرم بهش گفت نکن دخترم خشکه میکشه رو شیشه خط می افته اونم گفت خوب آبش رو بزن همسرم با خنده به من گفت همین الان 5 تومن مایع ریختم توش یه ربع گذشت و آریانا همچنان در حال زدن برف پاک کن و ریختن آب روی شیشه ماشین بود که همسرم گفت داری چی کار می کنی بابا ؟ که آریانا در همون حال که خم شده بود و مجددا داشت برف پاک کن  ماشین رو میزد گفت دانم (دارم ) آب 5 تومنی می ریزم ...
2 آذر 1395

نوشابه ترش!!!!!!!!!!!

(آروین سه سال و هشت ماهشه و آریانا یک سال و ده ماهشه )چند هفته ای هست که آروین به دلیل سرماخوردگی کاملا بهبود پیدا نکرده برای همین این روزها اونو مهد کودک نمیذارم اما چون صبحها هم من و هم همسرم باید بریم سرکار و نمیتونیم بچه ها رو تنها بذاریم  از جمعه هفته پیش بچه ها رو پیش مادرشوهرم گذاشتم دیروز صبح از بیمارستان زنگ زدم خونه تا حالشون رو بپرسم آروین گوشی رو برداشت و گفت مامان برام جایزه میخری گفتم دوست داری برات چی بخرم گفت یه ساندویچ دناز(دراز) گفتم باشه مامان اومدنی خونه حتما یه ساندویچ دراز برات میخرم که یهو آریانا طبق معمول برای اینکه یه وقت از داداشش عقب نمونه بدو بدو اومدو گوشی رو از دست آروین گرفتو گفت مامان برای منم یه نوشابه ت...
17 آبان 1395

آقا گرگه شیشه شیرمو دزدیده!!!!!!!!!

(آریانا الان یک سال و نه ماهشه) دیشب نیمه های شب با صدای گریه آریانا از خواب پریدم دیدم به شدت گریه میکنه بغلش کردم بردم تو پذیرایی سعی کردم ساکتش کنم اما هر کاری میکردم ساکت نمیشد بهش گفتم چی شده مامان چرا  اینجوری گریه میکنی ؟ در حالیکه اشکهاش شرشر روی گونه های کوچولوش می ریخت با هق هق گفت آخه آقا گرگه اومده شیشه شیشه شیرمو دزدیده الهی بمیرم بچم خواب دیده بود خدایی کابوسای بچه ها هم خنده دارو شیرینه ...
8 آبان 1395

بعدا با هم صحبت میکینم !!!!!!

هفته گذشته با همسرم رفته بودیم تو فروشگاه ال سی واکی برای بچه ها چند دست لباس بخریم دخترم ( که الان یک سال و نه ماهشه ) تو فروشگاه مشغول وارسی رگالهای لباسها بود حتی برچسبها و مارکهاشون رو بررسی میکرد و لیبل قیمتاشون رو هم نگاه میکردم درست مثل یه آدم بزرگ من کمی اونورتر داشتم نگاه میکردم که چه میکنه یهو دیدم از تو لباسهایی که داشت بررسی اشون میکرد یه شلوار رو کشید بیرون اول قیمتشو نگاه کرد بعد هم از تو رگال درش آوردو راه افتاد وسط سالن من بلند بهش گفتم داری چی کار میکنی مامان زود اونو برگردون سر جاش اونم با خونسردی در حالیکه شلوارو که به چوب لباسیش هنوز آویزون بود داشت با خودش می برد سمت پیشخوان برای خرید گفت بعد باهم صحبت میکنیم آقایی که کم...
17 مهر 1395

سلام خانم مونادی برام جوجو می فرستی !!!!!!!

یه بار چند وقت پیش به دخترم گفتم بیا برای دوستم ویس بفرستیم دوستم هم تو جواب کلی  استیکر جوجه برای آریانا فرستاد...  خلاصه همون یکبار که جلوش این کارو کردم کافی بود یه روز داشتم شام میذاشتم پسرم هم با شوهرم مشغول تماشای تلویزیون بودند دیدم آریانا کنار مبل وایستاده تبلتو روی مبل گذاشته و هی خم میشه روشو تند تند با صدای آروم یه چیزایی میگه اول فکر کردم داره ادا در میاره یا بازی میکنه وقتی رفتم سمتش دیدم رفته تو تلگرام داره ویس می فرسته خلاصه چشمتون روز بد نبینه واسه همه کانتکتام ویس فرستاده بود سنام خانم مونادی (سلام خانم مرادی ) واسم جوجو می فرستی !!!!!!!   ...
17 مهر 1395

اینم از بچه های توخس امروزی!!!!!!!!

چند روز پیش داشتم با دخترم آریانا که هنوز دو سالش نشده از درب ورودی مجتمع واردساختمان میشدم سرایه دار مجتمع طبق معمول تو اتاقک ویژه نگهبانی ساختمان نشسته بود که با دیدن من و آریانا با صدای بلند گفت سلام آریانا من نگاهی به آریانا کردم ببینم چی میگه اما دیدم اون در حالیکه کلاهشو جلو  می کشید بی تفاوت از کنار سرایه دار رد شد فکر کردم حتما متوجه نشده اما چند قدم اون ورتر آریانا با صدای بلند گفت مامان کریمی به من سنام ( سلام )کرد جوابشو ندادم ...................عجب بابا  موندم بهش چی بگم!!!!   ...
17 مهر 1395