آروینآروین، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 21 روز سن داره
آریاناآریانا، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه و 16 روز سن داره

خاطرات آروین حیدری مدلینگ دو ساله

خرابکاریهای فقط یک روز پسر 17 ماهه ام

1393/4/5 13:7
نویسنده : مامان آروین
612 بازدید
اشتراک گذاری

صبح زود بیدار شده بدون سروصدا رفته توآشپزخونه در کابینت زیر گازو باز کرده و تمام نمک وادویه و زردچوبه و فلفل داخل کابینت رو روی سرامیک کف آشپزخونه ریخته و بعد برای پا ک کردنش از تی شرت سفید من که تازه شسته بودم استفاده کرده بعدش هم کمی آب ریخته و بقیه زمین رو با تی شرت پاک کرده فک کنید تی شرت من چه رنگی شده بود وقتی آوردمش بدو بدو رفت تو اتاق خواب مشغول تمیز کردن آشپزخونه بودم که متوجه شدم صداش نمیاد رفتم تو اتاق دیدم کل لباسهای داخل کمد رو ریخته بیرون رفته توش درش آوردم و با یه اتوی اسباب بازی بردمش تو پذیرایی بازی کنه وقتی داشتم کمدو مرتب میکردم پسرم تو پذیرایی مشغول بود وقتی برگشتم متوجه شدم سیم شارژر مبایل رو به برق زده و یه سرشو کرده تو اتوی اسباب بازیش که مثلا روشنش کنه خیلی عصبانی شدم بلندش کردم دوباره بردمش تو اتاق خواب و گفتم بگیر بخواب رو تخت و برگشتم که وسایل رو از تو پذیرایی بر دارم فک کنید وقتی برگشتم پسرم مشغول چکاری بود ؟؟ درب جارو برقی رو باز کرده بود و کیسه داخلش رو درآورده بود تمام آشغالها رو داشت با دست وسط اتاق خواب پخش میکرد بلندش کردم بردم تو آشپزخونه دستشو شستم و برگشتم تو اتاق خواب رو تمیز کنم وقتی برگشتم دیدم جلوی لباسشویی ایستاده و داره برنامه های لباسشویی رو بهم میریزه متوجه نشدم که بطری مایع شیشه شوی رو درسته انداخته توی لباسشویی و درشو بسته ... فقط برنامه هارو تنظیم کردم وقتی متوجه خرابکاریش شدم که لباسهایی رو که بعدا ریختم تو لباسشویی و میخواستم در بیارم و آویزون کنم بطری شیشه شوی رو از توش درآوردم وقتی اومدم تو پذیرایی دیدم زیر میز ناهار خوری پشتش به منه و مشغول انجام کاریه خم شدم متوجه شدم که ادکلن باباشو برداشته داره به جوراب رنگ پای من میزنه تا منو دید جیغ کشید فک کردم ترسید یه قدم اومدم عقب اونم ادکلن رو روی سرامیکها پرت کرد و با خنده و جیغ فرار کرد شیشه ادکلن چند تیکه شد و ادکلن گرانقیمت همسرم همش نقش زمین شد دیگه داشتم کلافه میشدم مشغول برداشتن شیشه ادکلن بودم که یه دفعه با صدای مهیبی برق از کله ام پرید بعدهم آروین با یه جیغ از اتاق خواب دوید بیرون رفتم دیدم آینه بزرگ میز توالت رو برگردونه روی زمین و قبل افتادن فرار کرده تو پذیرایی بود که من سریع در اتاق خوابو بستم در همین حین در حالیکه داشت سیم شارژر ریش تراش باباشو میکشید از روی میز شارژر ریش تراش باباش افتاد روی لبش و شروع کرد به گریه کردن وقتی داشتم آرومش میکردم متوجه شدم زنگ آیفن به صدا در اومد وقتی رفتم درو بازکردم آروین مشغول باز کردن دل و روده ی مبایلم بود بالاخره در باز شد و پدرم اومد تا آروین رو با خودش به خونه اشون ببره تازه فهمیدم وقتی من نیستم پدر ومادرم چی می کشند

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)