کی به کی میگه بی جنبه !!!!!!!!!
چند شب پیش با برادربزرگترم و همسرشو پسرشون عرشیا بعد از شام رفتیم پارک نزدیک خونه امون خوب چون دیر رفته بودیم تقریبا تا ساعت 12 و خورده ای شب تو پارک بودیم آروین هم که ماشالله اگه تا صبح هم تو پارک ولش کنیم تا لحظه آخر میخواد از فرصت استفاده کنه ونمیزاره تاب سرسرها حروم بشن اون شب با وجود اینکه توی طول روز اصلا نخوابیده بود تا 12 نصف شب حتی پلک هم بهم نزد وقتی میخواستیم برگردیم باید یه آهنربای بزرگ میاوردیم تا از تو زمین بازی به زور بکشیمش بیرون اما باز بدو بدو میرفت سمت زمین بازی ... انقدر اینکار رو تکرار کرد که برادرم با صدای بلند داد کشید آروین برگرد وگرنه وای به حالت ... بعدش من رفتم سمتش تا دستشو بگیرم بیارمش بهش گفتم ...