عذاب وجدان پسرکوچولوی حساس من و اشکهای عین مرواریدش
آروین تازه 21 ماهش شده دیروز باباش داشت ناخناشو با ناخنگیر کوچولوی خودش میگرفت بعد از اینکه همه ناخناشو گرفت آروین ناخنگیر رو از دست باباش گرفت و بدو بدو اومد کنار من که روی مبل نشسته بودم داشتم تلویزیون نگاه میکردم نشست و با دستای کوچولوش سعی کرد ناخنای منو بگیر اما چون نمیدونست چطور باید اینکار رو انجام بده یه دفعه نوک تیز ناخن گیر رو روی انگشت من فشار داد و داد من به هوا رفت که آخخخخخخخخخخخخخ.....برگشتم دیدم آروین صورت کوچولوشو بالا نمیاره همونطور که سرش پایین بود نوک دماغش قرمز شد بعد لب پایینشو به علامت بغض بیرون آورد باباش از اون طرف به من اشاره کرد که بغلش کن بغض کرده منم بغلش کردم گفتم اشکال نداره مامان جون چیزی نشد که شوخی کردم بعد سرشو با دستم بالا آوردم که بوسش کنم دیدم چشمای پر از اشکش قرمز شده و با دیدن من اشکاش عین دانه های مروارید از روی صورتش رو دستم ریخت بعد خم شد و انگشت منو بوسید گفتم مامان فدات شم چیزی نشده اما اون همونطور که بیصدا اشک میریخت بلند شد و دستاشو دور گردنم حلقه کرد و مدام منو می بوسید الهی بمیرم چقدر عذاب وجدان گرفت بود بچه بیست ماهه کی گفته پسرها احساساتی نیستند ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟