بازم شیطنت آروین کوچولو
دیروز داشتم کابینتای آشپزخونه رو مرتب میکردم دیدم آروین تو دست و پام هی وسایلو جابجا میکنه و میریزه زمین جارو برقی خاموش رو گذاشتم جلوی درب آشپزخونه گفتم بشین با این بازی کن وقتی چنددقیقه بعد اومدم از آشپزخونه برم تو پذیرایی دیدم آروین دل و روده جارو برقی رو درآورده سبد و کیسه آشغالشو تو دستش گرفته بود و قسمت جلوی جارو برقی رو باز کرده بود با عصبانیت گفتم چی کار کردی آروین الان بابات میاد پدرتو در میاره ؟ آروین سبدو کیسه ایی رو که دستش بود به زمین گذاشتو با حالت حق به جانبی گفت این این ...گفتم این چی ؟ گفت ءءءءءءءءء گفتم من که بلد نیستم درستش کنم الان بابات بیاد حسابی دعوات میکنه حالتو میگیره از شانس هم صدای باز کردن در خروجی اومد گفتم بیا اینم بابات الان میاد دعوات میکنه با نگرانی به من نگاه کرد گفت ءءءءءءءءءءء گفتم هیسسسسسسسسسسسس بعد کیسه جارو برقی رو دستم گرفتم باباش همین که اومد تو گفت ء کی دل و روده اینو بیرون ریخته کی اینارو ریخته اینجا من گفتم من درش آوردم آخه میخواستم خالیش کنم ...هنوز حرفم تموم نشده بود که آروین کوچولو که ظاهر ا متوجه شده بود من گناه کارشو به گردن گرفتم بدو بدو اومد سمت من دستشو دور گردنم حلقه کردو منو بوسید